پيام
+
لنگه کفش
پيرمردي سوار بر قطار به مسافرت مي رفت
به علت بي توجهي يک لنگه کفش ورزشي وي از پنجره قطار بيرون افتاد
مسافران ديگر براي پيرمرد تاسف مي خوردند
ولي پيرمرد بي درنگ ...
لنگه ي ديگر کفشش را هم بيرون انداخت
همه تعجب کردند
پيرمرد گفت که يک لنگه کفش نو برايم بي مصرف مي شود ولي اگر کسي يک جفت کفش نو بيابد، چه قدر خوشحال خواهد شد
آيت الله هاشمي
91/3/25
پا در کفش همه
200 متر همچينم زياد نيسسسسا!راحت مي شه ديدش!چرا اين همه خودشو اذيتيدي؟
مهندس مکانيک
اگه به قول شما 80 كيلومتر سرعت داشته باشه و پيرمرد 5 ثانيه بعد از كفش اول دوميو پرتاب كنه ميشه x=vt=80000*5/3600=111 متر،يعني 111 متر بياد جلوتر کفش دومم صاحب ميشه
پا در کفش همه
نتيجه مي گيريم که اين کارو نکنيد بيخودي!
مهندس مکانيک
در مورد بيرون اومدن کفش بنددار هم بايد از خود پيرمرده پرسيد،بعد از اينکه کفش اول بيرون افتاد تصميم گرفت که کفش دومم بندازه بيرون وگرنه قبلش اين تصميمو نداشت
مهندس مکانيک
مشخصات کفش:سالم،در حد نو،کفش آفتاب نديده،مال يه خانم دکتر بوده که صبا ميرفته ميدويده،منطقه کاملا بياباني بوده رنگ کفشم سياه بوده و خوب مشخص بوده!
مهندس مکانيک
خجالت نکشيده،پاشو از پنجره داده بوده بيرون يه دفه کفش در رفته!
مهندس مکانيک
لنگه دوم کفش را با نيروي 200 نيوتن و در راستاي خلاف جهت حرکت قطار و با زاويه 45 درجه نسبت به افق پرتاب کرده،دختره پيرمرده دکتره که کفشاشو امانت داده بود باباش بپوشه!
مهندس مکانيک
حالا يه اشتباهي کرده و پاشو انداخته بيرون،منم بهش گفتم که اين کارش زشت بوده،قطارم مقصدش کرج بوده و شماره پاهاشونم يکي بوده
مهندس مکانيک
من بررسي کردم متوجه شدم شماره پاهاشون يکي بوده،پيرمردم يه جفت کفش مثل همون واسه دخترش خريد!
*بنت فاطمه*اظهر
دوستان پير مرده کفشه بيرون افتاده رو نذر امام زاده کرده که به اون خانم دکتره برسه...الان مشکلي نيست؟
مهندس مکانيک
يکي بياد منو از دست اين 2 تا نجات بده(آنتي التقاط و خانه ادبيات من) کرج اصلا سگ ولگرد نداره قطار از داخل شهر رد ميشه،2 تا مشکل چيه خانم ادبيات من؟
*بنت فاطمه*اظهر
خوب ميخواد با همکار دخترش ازدواج کنه...هر خانم دکتري که دختر اون نيست
مهندس مکانيک
اي خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااآقا پير مرده اصلا غلط کرد کفششو انداخت بيرون،کفشرم سگ خورد
مهندس مکانيک
داستان جديد:پيرمردي در قطار نشسته بود و کفش هايش محکم در پاهايش بود تا اينکه به مقصد رسيد!و هيچ اتفاقي براي او نيفتاد!
*بنت فاطمه*اظهر
چرا؟اتفاق هميشه در کمين است...حتما يه کاسه اي زير نيم کاسه اش بوده...دي:))
مهندس مکانيک
نه تورو خدا صب امتحان داشتم ديگه مخم ياري نميکنه جناب آنتي التقاط عزيز
مهندس مکانيک
تشکر ويژه از جناب آنتي التقاط و خانم خانه ادبيات من و اظهرالمن الشمس
مهندس مکانيک
قابلي نداشت،ايشالا هميشه شاد باشيد!
مهندس مکانيک
خداحافظ همگي........